سال جهش تولید با مشارکت مردم
امروز چهارشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۳ ۱۲:۵۶
 

اخبار

خبر، بوی پیراهن تو بود/ آمدی و از مهران تا جماران را بوسه کاشتی

خبر، بوی پیراهن تو بود که بر شانه‌های نسیم، در کوچه‌ها و خیابان‌ها چرخید و دل‌های پیر را جوان کرد و به چشم‌های بیقرار، توان دیدار بخشید. و تو آمدی! کمی نحیف و شکسته. کمی پیر، اما با دلی به وسعت آسمان.

  

روزی که می‌رفتی کوله پشتی‌ات پر بود از خوشه‌های اشک، حرف‌های ناگفته، رازهای سر به‌مهر، عطر مهربانی، و عشقی عتیق که تا خدا قد کشیده بود.

به راهی می‌رفتی که نخل‌هایش در صف نماز بودند؛ چلچله‌هایش زیاتنامه‌خوان و مردمانش یکدست خاکی پوش. همان راهی که انتهایش بوسه به آسمان می‌زد.

... رفتی! اما سیاهی، مانند گردبادی به دورت حلقه زد. از دالانی به شکل نفرت عبورت داد. چشمان عاشقت را بست و گرداگرد قلبت را سیم خاردار کشید.

غافل از اینکه نمی توان راه را بر دل عاشق بست یا با توده‌ای ابر بی مقدار، راه را بر خورشید گرفت؟

دریغا... بر پاهای به معراج رفته‌ات تاول کاشتند... و از آن روز زخم‌هایی به رنگ گل‌های محمدی بر قامت رشیدت رویید.

کم کم گلستانی از آتش و زخم، تو را در بر گرفت... و تو خلیل وار در آتشی که برایت گلستان شده بود نشستی.

از آن روز تشنگی برادرت شد و سلول‌های انفرادی موصل و رمادیه محلی برای مناجات شبانه‌ات. همه اینها بودند ولی تو صبورتر از کوه ایستادی و لب به شکوه باز نکردی. سالها زیادی به رنگ صبح، قامت برافراشتی و ایستادی تا همه به احترامت سر فرود آوردند.

... و آنگاه خورشیدوار در حصاری از سیاهی درخشیدی تا روزی که انتظارها به سر آمد.

... و خبر، بوی پیراهن تو بود؛ که بر شانه های نسیم، در کوچه ها و خیابان‌ها چرخید و دلهای پیر را جوان کرد و به چشم‌های بیقرار، توان دیدار بخشید.

...و تو آمدی! کمی نحیف و شکسته. کمی پیر، اما با دلی به وسعت آسمان. سرشار از نشاط و ایمان.

...و تو آمدی!‌ با حلقه‌های گل بر گردن. بر شانه‌های باد و جاری در عطر نسیم.

...و تو آمدی و خاک خون رنگ میهن، بر پاهایت بوسه زد و تو به خاک افتادی و تمام ایران را در آغوش گرفتی.

...و تو آمدی و از مهران تا جماران را بوسه کاشتی. و با اشکهایت از جماران تا مرقد را شستشو دادی.

... و تو آمدی!

سالهاست که آمده ای!‌ عزیز آزاده من.

۲۸ اَمرداد ۱۳۹۶ ۱۴:۵۴
تعداد بازدید : ۸۱۶

نظرات بینندگان